تشنۀ صلح

تشنۀ صلح

سید عطاءالله مهاجرانی

انتشارات امید ایرانیان 1402

 

1 – صفحۀ 35

در بیت ایشان، به اتاق کوچکی وارد شدیم. یک سوی، شاگردان و اعضای دفتر ایشان نشسته بودند. سوی دیگری هم معاون هنری و مطبوعاتی و مسئول دفتر و دیگر همراهان وزارت فرهنگ و ارشاد نشستیم.

تا نشستیم آيت‌‌الله تبریزی بی‌درنگ گفت: آقای وزیر، چرا اين قدر موسیقی را در تلویزیون ترویج می‌کنید؟ من گفته‌ام خانواده و شاگردانم و مقلدهایم، تلویزیون تماشا نکنند.

گفتم: حتماً توجه دارید که تلویزیون زیر نظر و مدیریت وزارت فرهنگ و ارشاد نیست...

مکثی کرد و با نیم‌بُهتی که در چشمانش پدیدار شده بود، گفت: من کلّی گفتم. شما ترویج نمی‌کنید؟

گفتم: ما مرکز موسیقی داریم برای آموزش، هنرمندان موسیقی در تهران و شهرستان‌ها برنامه اجرا می‌کنند.

گفت: خب همين ترويج است.

پرسیدم: شما مطلقاً موسیقی را حرام می‌دانید؟ پس چرا فارابی، فیلسوف متفکّر و متألّه بزرگ شیعه کتاب موسیقی کبیر را نوشته است؟

گفت: من سخن پيامبر را برای شما روایت می‌کنم، شما از فارابی برای من روایت می‌کنید؟

گفتم: نه، من بین فارابی و پيامبر انتخاب نمی‌کنم، بین شما و فارابی انتخاب می‌کنم. فارابی از شما هزار سال به پیامبر اسلام نزدیک‌تر بوده است. از کجا معلوم که فهم او از سخن پیامبر دربارۀ موسیقی درست‌تر از شما نباشد؟

گفت: حالا شما خیال نکنید که من اصلاً موسیقی نمی‌دانم! تبریز دبیرستان که می‌رفتم، مدرسۀ ما نزدیک کلیسا بود. معلم موسیقی ما ارمنی بود. به او موسیو می‌گفتیم.

گفتم: احتمالاً معلّم خوبی نبوده است.

آيت‌الله تبریزی خندید و چشمانش برق زد.